تألیف: مرحوم ملاعبدالله احمدیان (رحمه الله)
با توجه به کمال اهمیت حدیث در بنا و بیان احکام دین اسلام، پیامبر (صلی الله علیه وسلم) در زمان حیات خویش، در عین اینکه مسلمانان را به حفظ احادیث کاملاً ترغیب میکرد و میفرمود: «نضّر الله عبداً سمع مقالتی فوعاها»[1] یعنی: خدا شاد و شادمان کند بندهای را که سخن مرا شنیده و آن را حفظ کرده است ـ همچنین مسلمانان را به نشر و تبلیغ آن با عین لفظ و عبارت حدیث تشوق مینمود و میفرمود: «نضّر الله امرءأ سمع حدیثا فادّی کما سمعه فربّ مبلّغٍ اوعی من سامع»[2]
یعنی: خدا شاد و شادمان کند بندهای را که حدیثی را شیند و همانگونه که خود شنیده است ـ بدون تغییر لفظ و عبارت آن را به سمع دیگری رسانیده است که بسا تبلیغکننده حافظهاش از حافظهی شنونده قویتر باشد، و اکیداً و شدیداً مردم را از جعل احادیث و روایت مطالب نادرست بنام احادیث برحذر میداشت و میفرمود: «من کذب علیّ متعمّداً فلیتبوّء مقعده من النّار»[3]. یعنی: کسی که به طور عمد و با حالت آگاهی دروغ بر من ببندد پس نشیمنی را برای خود در آتش دوزخ آماده کند (جعلکنندهی حدیث قطعاً به دوزخ میرود).
کتابت حدیث در زمان پیامبر (صلی الله علیه وسلم)
پیامبر (صلی الله علیه وسلم) در سالهای اوایل وحی به علت احتیاط و جلوگیری از آمیختن قرآن و حدیث، و پیدا شدن کتابی در برابر «کتاب الله» ـ به طور کلی نوشتن احادیث را ـ چه به طور صحیفه و جزوهی شخصی و چه به صورت کتاب و برای عموم ـ ممنوع اعلام کرد و فرمود: «لاتکتبو عنّی و من کتب عنّی غیر القرآن فلیمحه، و حدّثوا عنّی و لاحرج»[4] یعنی: از زبان من چیزی ننویسید، و هر کس غیر از قرآن چیز دیگری را از زبان من نوشته آن را پاک کند و از زبان من حدیث را روایت کنید که هیچ مانعی ندارد.
و ابوسعید خدری صحابی نیز میگوید: «استأذنت النّبیّ ان اکتب احدیث فابی یأذن لی»[5] یعنی: از پیامبر (صلی الله علیه وسلم) اجازه خواستم که حدیث را بنویسم و پیامبر (صلی الله علیه وسلم) این اجازه را به من نداد. و همچنین ابوهریرهی صحابی میگوید: «خرج الینا رسولالله (صلی الله علیه وسلم) و نحن نکتب الاحادیث فقال ما هذا الّذی تکتبون؟ قلنا احادیث سمعناها منک. قال أکتاباً غیر کتاب الله تریدون؟ ما اضلّ الامم من قبلکم الاّ ما اکتتبوا من الکتب مع کتاب الله»[6]. یعنی: پیامبر (صلی الله علیه وسلم) فرمود این چیست که مینویسید؟ عرض کردیم حدیثهایی هستند که از تو شنیدهایم. فرمود: مگر کتابی غیر از کتاب خدا را میخواهید؟ هیچ چیزی ملتهای قبل از شما را گمراه نکرد جز اینکه، کتابهایی را با کتاب خدا نوشتهاند.
از این حدیث ـ که راوی آن ابوهریره است ـ به خوبی استنباط میگردد، که کتاب احادیث در آن زمان تنها به صورت کتاب و برای استفادهی عموم ممنوع گشته است، زیرا تنها در این صورت است که کتابی غیر از کتاب خدا در دسترس مردم خواهد بود، اما نوشتن آنها به صورت جزوه و صحیفه برای استفادهی شخصی و کمک به حافظههای ضعیف نه تنها پیامبر (صلی الله علیه وسلم) آن را ممنوع نکرده بلکه طبق احادیث زیر آن را جایز اعلان فرموده است:
اجازهی نوشتن جزوهی احادیث
ترمذی محدّث از ابوهریره نقل کرده که مردی از انصار در محضر پیامبر (صلی الله علیه وسلم) حاضر میگردید و بیانات او را استماع میکرد، اما به علت ضعف حافظه نمیتوانست بیانات پیامبر را به خاطر بسپارد، روزی در محضر پیامبر (صلی الله علیه وسلم) از ضعف حافظهی خود شکوه کرد و چارهجویی نمود. پیامبر (صلی الله علیه وسلم) فرمود: «استعن بیمینک»[7] یعنی: از دست راستت کمک بگیر (احادیث را بنویس و چند مرتبه آنها را بخوان تا در حافظهات ضبط شود).
همچنین ترمذی محدث در سنن خود از ابوهریره نقل کرده که بعد از فتح مکه رسولالله (صلی الله علیه وسلم) خطبهای را ایراد فرمود و در پایان آن یکی از مسلمانان به نام (ابوشاه یمنی) به پیامبر (صلی الله علیه وسلم) گفت: اگر ممکن است دستور بفرمایید این خطبه را برای من بنویسند. پیامبر (صلی الله علیه وسلم) فرمود: «اکتبوا لابی شاه»[8] یعنی این خطبه را برای ابوشاه بنویسید.
همچنین در روایتی آمده است که عبدالله بن عمروعاص از پیامبر (صلی الله علیه وسلم) پرسید: «اکتب کلّ ما اسمع» آیا هر چه از تو میشنوم اجازه دارم آن را عبدالله گفت: چه در حال رضایت و چه در حال عصبانیت هر چه از تو میشنوم اجازه هست آن را بنویسم؟ «قال نعم، فانی لااقول فی ذلک الاّ حقّاً»[9]. پیامبر (صلی الله علیه وسلم) فرمود: بلی چه در رضایت و چه در عصبانیت هر چه از من شنیدی بنویس زیرا در همه این حالات من جز حق چیزی را نمیگویم.
همچنین از عبدالله بن عمر روایت شده که پیامبر (صلی الله علیه وسلم) فرمود: «قیّدوا العلم»[10] یعنی: دانش را به بند بکشید عبدالله میگوید: پرسیدم ای رسولالله (صلی الله علیه وسلم) به بند کشیدن علم به چه صورتی است؟ فرمود: با نوشتن آن حاصل میشود.
صحیفههایی در دست اصحاب
طبق اسناد مذکور، در زمان پیامبر (صلی الله علیه وسلم) هیچ نوشتهای از احادیث به صورت کتاب و برای عموم وجود نداشته بلکه تنها به صورت جزوههای کوچک به نام «صحایف» در دسترس برخی از اصحاب بودهاند و تعدادی از آن صحیفهها را با سندهای متفاوت در قوت و ضعف به شرح زیر گزارش کردهاند:
1- صحیفهی ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) (م ـ 1)، امالمؤمنین عایشه رضیالله عنها گفته است: «پدرم احادیث رسولالله (صلی الله علیه وسلم)[11] تا پانصد حدیث جمع کرده و نوشته بود، ناگاه شبی از شبها آرام نگرفت و همواره از پهلویی به پهلوی دیگر میگشت و من از مشاهدهی این وضع غمگین و نگران شدم و عرض کردم: «این ناآرامی بر اثر درد و ناراحتی است یا خبر ناخوشایندی به تو رسیده است»، و وقتی که روز شد به من گفت: آن احادیثی که پیش توست بیاور، و وقتی آن نوشته را آوردم آتش را خواست و آن را سوزاند و به او عرض کردم چرا این نوشته را سوزاندی؟ در جواب گفت: میترسم بمیرم و این نوشته بنام من باقی بماند، من احادیثی را از کسانی که مورد اطمینان من بودهاند روایت کردهام و ممکن است آنها واقعیت را برای من روایت نکرده باشند، و در نتیجه من سبب شوم که خلاف واقعیت بنام احادیث روایت گردد.[12]
2- صحیفهی علی مرتضی (رضی الله عنه): بخاری[13] محدث در صحیح خود از ابیجحفه روایت میکند که به علی (رضی الله عنه) گفتم: آیا در نزد شما کتابی وجود دارد علی در جواب گفت: نه، غیر از کتاب خدا و درک و فهمی که به مرد مسلمانی داده شده است[14]، و به غیر از آنچه در این صحیفه هست چیزی در نزد ما نیست[15]، گفتم در این صحیفه[16] چه چیزهایی وجود دارد؟ در جواب گفت موضوع حکم دیه و آزاد کردن اسیر و اینکه مسلمان به قصاص قتل کافر کشته نمیشود» و قسطلانی در شرح این صحیفه نوشته است: «برگی بود نوشته شده و به قبضهی شمشیر او آویزان بود، و بر حسب روایت نسائی، علی مرتضی در این هنگام نوشتهای غلاف شمشیرش[17] بیرون آورده، و برخی ترجیح میدهند[18] که عبارت علی مرتضی: «به غیر از آنچه در این صحیفه هست» اشاره به همان منشور وحدت شهروندان مدینه بوده، که پیامبر (صلی الله علیه وسلم) در سال اول هجرتش به مدینه، به منظور حفظ حقوق تمام شهروندان ـ اعم از مسلمان و غیر مسلمان ـ دستور داد آن منشور را با همین سرآغاز بنویسند: «هذا کتاب[19] محمد النبیّ رسولالله بین المؤمنین و المسلمین من قریش[20] و اهل یثرب و من تبعهم فلحق بهم و جاهد معهم انهم امّهی واحدهی من دون الناس» که در این منشور عبارت «اهل هذه الصحیفهی» پنج مرتبه تکرار شده است و مطالب مذکور «حکم دیه و آزاد کردن اسیر و ...» از بخشهای مهم آن منشور بوده است.
3- صحیفهی عبداللهبن عمروعاص (م ـ 65) که از بزرگترین جزوهها و به گفته ابن اثیر مشتمل بر یک هزار حدیث بوده و از معروفترین صحیفهها به شمار میآید، و عبدالله با اجازه پیامبر (صلی الله علیه وسلم) این احادیث را یادداشت کرده است، زیرا روایت گردیده که روزی عبدالله به خدمت پیامبر (صلی الله علیه وسلم) آمد و عرض کرد آیا هر چه از تو شنیدم اجازه هست آن را به قید کتابت[21] درآورم؟ پیامبر (صلی الله علیه وسلم) فرمود: بلی، عبدالله گفت چه در حال شادی و رضا و چه در حال قهر و عصبانیت؟ پیامبر (صلی الله علیه وسلم) فرمود: بلی همه را به قید کتابت درآور، زیرا در هیچ شرایطی من جز حق چیزی نمیگویم و این صحیفه در مسند امام احمد[22] مندرج و روایت گردیده است و به «صحیفه صادقه»[23] معروف است و عمروبن شعیب (م ـ 120) نوهی عبدالله بن عمروعاص و همچنین مجاهد (م ـ 103) تابعی بزرگوار این صحیفه را از عبدالله بن عمروعاص روایت کردهاند و این دو راوی شخصاً این صحیفه را دیدهاند، زیرا عمروبن شعیب (م ـ 120) فرد بسیار نزدیک به خانوادهی عبدالله بن عمروعاس بوده و مجاهد نیز خود گفته است: «روزی به ملاقات عبدالله بن عمروعاص رفتم و به آن صحیفه که در زیر فرش جلو او بود دست بردم مرا از بیرون آوردن آن منع کرد، گفتم عجیب است تو تا حال هیچ چیزی را از من دریغ نکردهای! گفت: این «صحیفه صادقه» است شخصاً احادیث مندرج در آن را از خود پیامبر (صلی الله علیه وسلم) شنیدهام[24] و کسی واسطه نبوده است.
4- صحیفهی سعدبن عباده انصاری (م ـ 15) ترمذی[25] محدث روایت کرده است که: سعدبن عباده انصاری صحیفهای در اختیار داشت که در آن پارهای از احادیث و سنتهای[26] رسولالله (صلی الله علیه وسلم) را گردآوری کرده بود، این صحیفه بعدها توسط فرزند همین[27] صحابی روایت گردید و بنا به نقل بخاری محدث این صحیفه نسخهای از همان صحیفهی عبدالله بن اوفی[28] است که احادیثی را به دست خود استنساخ کرده و مردم نیز آن را در محضر او سماع و قرائت کردهاند.
5- صحیفهی جابربن[29] عبدالله (م ـ 78) که به اعتقاد مسلم حدیث در صحیحش این صحیفه دربارهی مراسم حج مشتمل بر احادیثی بوده است و احتمال دارد که برخی از احادیث آن در حجهالوداع و ضمن خطبهی مفصل پیامبر (صلی الله علیه وسلم) ذکر شده باشند، و امری که این احتمال را قوت میبخشد این است که قتادهی تابعی (م ـ 118) دربارهی اهمیت این صحیفه میگفت: «من برای حفظ صحیفهی جابر به اندازهی حفظ سورهی بقره[30] اهمیت میدهم و بعید نیست احادیثی را که سلیمان بن قیس یشکری یکی از شاگردان جابر آنها را روایت کرده، از همین صحیفه[31] نقل کرده باشد، و شایان توجه است که برای روایتی ارزش قایل شویم مبنی بر اینکه وهب بن منبه (م ـ 114) احادیث جابر را از املا کردن او روایت کرده[32] هنگامی که جابر حلقهی درسش را در مسجد پیامبر (صلی الله علیه وسلم) تشکیل میداد و احتمال دارد آن احادیث هم از صحیفهی جابر نقل شده باشند، و کمترین نتیجهی این گزارشها این است که آن صحیفه در بین مردم معروف بوده، و ممکن است بعضی از شاگردان جابر آن استنساخ کرده باشند هر چند امروز اثر محسوسی از این نسخهها دیده نمیشود.
6- صحیفهی سمرهی بن جندب (م ـ 60) که احادیث بسیاری در آن نوشته شده بود، و نسخهی بزرگی بود که بعد از وفات سمره پسرش آن را به ارث برد[33] و از آن صحیفه روایت[34] میکرد و گمان میرود این صحیفه همان رسالهای باشد که سمره برای فرزندانش ارسال داشته و ابن سیرین درباره آن گفته: «در رسالهی سمره که برای فرزندانش فرستاده، علم بسیاری[35] وجود داشت».
7- صحیفهی عبدالله بن عباس (م ـ 69) که به یادداشت و نوشتن بسیاری از احادیث و سیره رسولالله (صلی الله علیه وسلم) در لوحها اقدام نمود و آنها را با خود به محافل[36] علمی میبرد، و به طور تواتر نقل گردیده که بعد از وفاتش کتابهای به جا ماندهاش بار یک شتر بود[37]، و شاگردش سعدبن جبیر آنچه ابن عباس بر او میخواند یادداشت میکرد و اگر کاغذ تمام میشد آنها را بر لباس خود و گاهی روی کف دست خود مینوشت و بعد از مراجعت به منزل، آنها را به برگهایی از کاغذ منتقل[38] مینمود. و صحیفهی ابن عباس مدتها نزد همگان معروف و استفاده از آن متداول بود، و فرزندش علی این صحیفه را از پدرش ارث برده[39] است و مردم تا آن اندازه در هر زمانی آن را مورد استفاده و روایت خود قرار دادهاند که کتابهای تفسیر و حدیث پر از روایتهای ابن عباس گردیده است، اما معلوم نیست خود آن صحیفه درچه زمانی و به چه شکل و علتی از بین رفته است.
8- صحیفهی گردآوری ابوهریره که شاگردش تابعی معروفی همامبن منبه (م ـ 101) از او روایت کرده است و بعد به صحیفهی همام معروف گردیده است و این صحیفه از چندین جهت جایز اهمیت است. یکی از این جهت که این صحیفه همانگونه که ابوهریره احادیثش را روایت و همام آن را تدوین نموده عیناً به دست ما رسیده است و شایسته است آن را «صحیفه صحیحه»[40] بنامیم همانگونه که صحیفهی عبدالله بن عمر را «صحیفهی صادقه» نامیدهاند و برای اولین بار محقق پژوهشگر دکتر محمد حمیدالله از دو نسخهی خطی و مانند هم از صحیفهی همام در دمشق و برلن خبر داد، و آنچه ما را از صحت مندرجات آنها مطمئن میکند این است که احادیث موجود در آنها تمام و کمال در مسند امام احمد آمدهاند و بسیاری از احادیث این صحیفه نیز در صحیح بخاری در ابواب گوناگون[41] دیده میشوند و این صحیفه مشتمل بر یک صد و سی و هفت حدیث است و جهت اهمیت دیگر این صحیفه این است که به صورت علمی و عینی بیشتر از صحیفههای دیگر دلالت دارد بر اینکه زیرا همام در سال چهل متولد و ابوهریره استادش در پنچاه و هشت متوفی گشته و بدیهی است تدوین این صحیفه به وسیلهی همام قطعاً قبل از وفات استادش بوده است، زیرا تمام احادیث موجود در این صحیفه را از ابوهریره استماع نموده است و وجود این صحیفه و امثال آن این شایعه را که حدیث فقط در آغاز قرن سوم تدوین شده است به کلی تکذیب[42] میکند.
حدیث در دورهی خلفای راشدین
در عصر خلفای راشدین که بر اصالت و خالص بودن عقاید و اخلاق و احکام دین اسلام بسیار تأکید میگردید، و از بدعتها و نفوذ عقاید ادیان دیگر در دین اسلام به شدت جلوگیری به عمل میآمد، برای قبول روایتهای پراکنده نهایت احتیاط را رعایت میکردند و طبق توضیحات آتی چهار اصل مهم علم الحدیث یعنی «شاهد و متابع[43] تضاد، و روایت به عین لفظ» را در پذیرفتن هر حدیثی منظور میداشتند، و انجمن محدثین در مدینه[44] تشکیل گردید، و افراد متخصص در روایت حدیث را به بصره و شام[45] و کوفه اعزام نمودند ولی نوشتن احادیث به صورت کتاب و برای استفادهی عموم و تدوین کتابهای حدیث در زمان خلفای راشدین همانند زمان پیامبر (صلی الله علیه وسلم) ممنوع بود و اینک تفصیل این مطالب که تحت دو عنوان «شیخین = ابوبکر صدیق و عمر فاروق» و «صهرین = عثمان ذیالنوری و علی مرتضی» بیان میگردد.
حدیث در عصر شیخین «ابوبکر صدیق و عمر فاروق (جلّ جلاله)»
الف- در عصر خلافت ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) نیز مانند عصر حیات پیامبر (صلی الله علیه وسلم) نخستین و آخرین وسیله نقل و نشر احادیث، روایت آنها به وسیلهی زبان و ضبط آنها در سینهها و در حافظهها بود، و برخی از صحیفههایی که قبلاً از آن بحث کردیم در دست صاحبان آنها باقی مانده و بعد از وفات آنها به دست وارثین میرسید و در این عصر خبری از جمع کردن احادیث و نوشتن آنها به صورت یک کتاب در بین نبود، و چون ابوبکر صدیق نخستین کسی بود که بعد از پیامبر (صلی الله علیه وسلم) بر جامعهی آن روز و بر تمام مسلمانان آن زمان امارت داشت، و در رد و قبول روایتهایی که به عنوان احادیث (منبع دوم دین اسلام) نقل میشدند، مسئولیت کلاً بر ذمه او بود. و پیامبر (صلی الله علیه وسلم) هم در حال حیات نبود که دربارهی صحت یک حدیث به او مراجعه نمایند. به همین علت ابوبکر صدیق در قبول کردن حدیثی که به تازگی روایت میشد یا از نوع «مدبّج»[46] میبود یعنی صحابی از صحابی روایت کرده بود (نه مستقیماً از پیامبر (صلی الله علیه وسلم)) نهایت احتیاط را به عمل میآورد، و در رابطه با همین احتیاط به کارهای زیر اقدام نمود:
1- صحیفهای که مشتمل بر پانصد[47] حدیث بود، که آنها را نه مستقیماً از پیامبر (صلی الله علیه وسلم) بلکه از اصحاب شنیده بود «و از نوع مدبج» بودند، آن صحیفه را سوزاند، مبادا در میان آنها مطلبی بر خلاف حق و واقع بوده و پیامبر (صلی الله علیه وسلم) آن را نفرموده باشد، و راوی از روی اشتباه یا ضعف حافظه آن را روایت کرده باشد و اینک عین عبارت ابوبکر صدیق:
«قال خشیت[48] ان اموت و هی عندی فتکون فیها احادیث عن رجل، قد ائئمنته و وثقت و لمیکن کما حدثنی فاکون[49] قد نقلت ذاک» یعنی: ابوبکر صدیق در پاسخ دخترش امالمؤمنین عایشه (رضی الله عنه) که به او گفت[50] پدر چرا این صحیفه را سوزاندی ـ گفت خیلی نگران بودم و میترسیدم بمیرم در حالی که این صحیفه در نزد من باشد و مردم احادیث مندرج در آن صحیفه را از من روایت کنند، و ممکن بود احادیث در آن وجود داشته باشند که من از مردی مورد اطمینان و وثوق خود نقل کردهام، و واقعیت غیر از آن باشد که آن مرد برای من نقل کرده و من همان خلاف واقع را نقل کرده باشم».[51]
2- هر گاه[52] یک نفر در رابطه با دعاوی حدیثی را نقل میکرد، ابوبکر صدیق تنها وقتی آن را قبول میکرد که شخص دیگری نیز آن را از پیامبر (صلی الله علیه وسلم) شنیده بود و روایت[53] میکرد، همانگونه که روزی «جده» مادربزرگی برای دریافت سهمالارث به ابوبکر مراجعت کرد ابوبکر گفت: «در کتاب الله سهمی برای تو نمیبینم و از این هم خبر ندارم که پیامبر (صلی الله علیه وسلم) سهمی برای تو تعیین کرده باشد» مغیره گفت: «من در خدمت پیامبر (صلی الله علیه وسلم) بودم که یک ششم از ترکه را به[54] جده داد» ابوبکر گفت: «آیا شخص دیگری شاهد این واقعه بوده و این مطلب را گواهی مینماید؟» محمدبن سلمه این مطلب را گواهی نمود و ابوبکر به این روایت[55] عمل کرد وبا وجود نهایت آزاد بودن اصحاب در اظهار نظر و رد و قبول عمکرد اُمرا، کسی بر این اقدام ابوبکر صدیق یعنی درخواست متابع و شاهد، ایراد نگرفت و زمینه نیز برای این اقدام و قبول آن قبلاً فراهم شده بود و آن اینکه در دین اسلام طبق نص صریح یکی از آیههای قرآن برای صحت یک سند مالی و جلوگیری از خطر فراموشکاری پس از نوشتن آن سند نیز دو شاهد لازم است، دو مرد یا یک مرد و دو زن:
وَاسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجَالِکُمْ (بقره / 282)
«و دو نفر از(مردان خود) را شاهد بگیرد»
بنابراین برای ثبوت روایت حدیثی، که سند جاودانه سندها و مصدر و منبع یک حکم دینی است چگونه وجود دو شاهد لازم نمیباشد.
3- بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه وسلم) ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) مردم[56] را جمع کرد و به آنها گفت گاهی یکی از شما حدیثی را نقل میکند که دیگری ضد آن را روایت میکند، شما از روایت این نوع مطالب به کلی خودداری کنید و هرگز مطلب ضد و نقیض را بنام حدیث نقل نکنید. تا در حال و آینده سبب تفرق و اختلاف مسلمانان[57] نشوید، و دربارهی اینگونه مطالب ضد و نقیض هر کس از شما سؤال کرد، بگویید قرآن در بین ما و شما است حلال آن را حلال و حرام آن را حرام[58] بدانید، و زمینهی قبول این دستور هم قبلاً فراهم شده بود، زیرا از دو مطلب ضد و نقیض نسبت یکی از آنها به پیامبر (صلی الله علیه وسلم) قطعاً مجعول یا اشتباه بوده، و چون برای قبول یکی از آنها مرجّحی وجود نداشت پس طبق اصل معروف: «دو دلیل متعارض هر دو ساقط میشوند» هر دو روایت ساقط میگردند و جز متسک به قرآن چارهی دیگری باقی نخواهند ماند.
ب- حدیث در عصر خلافت عمر فاروق: فاروق در راه احتیاط نسبت به روایت حدیث از ابوبکر صدیق هم چند قدم جلوتر رفت، و در جهت حفظ و حراست احادیث پیامبر (صلی الله علیه وسلم) از جعل و اشتباه و همچنین در جهت نشر بخش اصلی و صحیح احادیث در جهان وسیع اسلام به اقدامات زیر مبادرت ورزید:
1- فاروق برای قبول حدیث یک نفر مربوط به دعاوی نه تنها شاهد و متابع را میخواست، بلکه اگر راوی مردی میبود، و شاهد و متابعی را پیدا نمیکرد، او را مجازات[59] میکرد، از جمله ابوموسی در بیان علت برگشتن خود از منزل فاروق گفت از پیامبر (صلی الله علیه وسلم) شنیدهام که فرمود: «اذا استأذن احدکم ثلاثا فلم یوذن[60] فلیرجع» یعنی: هر گاه یکی از شما سه مرتبه اجازهی ورود خواست و اجازه نیافت باید برگردد. فاروق گفت اگر کسی را پیدا نکنی که او هم این مطلب را از پیامبیر (صلی الله علیه وسلم) شنیده باشد تو را مجازات میکنم، و ابوموسی به مجلس انصار شتافت و جوانی را بنام ابوسعید با خود آورد که بر صحت روایت او شهادت داد.[61]
و همچنین در مورد احکام سقط جنینی که آثار حیات در او مشاهده شده باشد، فاروق با اصحاب مشورت کرد، و مغیره در این مورد حدیثی را نقل کرد، فاروق گفت باید بر صحت روایت خود شاهدی را بیاوری و محمدبن مسلمه صحت روایت این[62] حدیث را تأیید کرد و از جمله فاطمهی بنت قیس زن صحابیه را روایت کرد هنگامی که شوهرم مرا طلاق[63] باینه داد، خدمت پیامبر (صلی الله علیه وسلم) رفتم و عرض کردم آیا استحقاق نفقه را در ایام عده دارم یا خیر؟ پیامبر (صلی الله علیه وسلم) فرمود: استحقاق نفقه نداری، فاروق این روایت یک نفری را قبول نکرد، و گفت خدا میفرماید:
أَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنْتُم ( طلاق/ 6)
«زنان طلاق داده را [تا پایان عدّه] به اندازه توانگرى خود آنجا سکونت دهید که خود سکونت دارید»
و چون لازمهی اسکان نفقه است پس به حکم این آیه نفقهی زنان مطلقه واجب است، و ما به روایت یک زن که ممکن است قضیه را فراموش کرده باشد، کتاب خدا را کنار نمیگذاریم، «لانترک کتاب الله بقول امراهی لاندری لعلّها حفظت او نسیّت».
و همچنین دربارهی خانه ملکی عباس[64] و فروختن آن برای اینکه به مسجد پیامبر (صلی الله علیه وسلم) اضافه شود، حدیثی که در این مورد روایت گردید فاروق آن را وقتی قبول کرد که به سبب شهادت دیگری صحت روایت راوی اول ثابت گردید.
2- فاروق احادیثی را قبول میکرد و منبع صدور احکام شرعی قرار میداد که با عین عبارت پیامبر (صلی الله علیه وسلم) روایت شده باشند، نه با لفظ و تعبیرات[65] راوی، و برای عمل به این اصل خودش پیشقدم بود، همچنان که بلاذری در انساب الاشراف با یک سند متصل ـ که امام ابوحنیفه و محمدبن سعد و عبدالحمید بن عبدالرحمن نیز جزو این سند هستند ـ نقل میکند که یک نفر مطلبی را از فاروق سؤال کرد، و فاروق او را جواب داد و سپس گفت: «لولا ان اکره ان أزید فی الحدیث او انقص لحدّثتکم» یعنی: اگر من عمل بدی نمیدانستم که از حدیث چیزی را زیاد یا کم کنم، در این مورد حدیثی را برای شما روایت[66] میکردم، و شرط دیگری برای قبول حدیث این بود که راوی یا راویان احادیث، علاوه بر عدالت و تقوی، اهل حافظه و درک و توجه کافی نیز باشند. و آخرین شرط قبول یک حدیث این بود که راوی توضیح دهد این حدیث را قبل از مسلمان شدن یا بعد از مسلمان شدن، قبل از هجرت یا بعد از هجرت در چه زمانی و در چه شرایطی از پیامبر (صلی الله علیه وسلم) شنیده است، زیرا یادآوری این مطلبها در موضوع تخصیص و تقیید و نسخ غیره کاملاً مؤثر بود، و راوی نیز در صورت داشتن حافظهی کامل به آسانی به مطلبها را توضیح میداد.
3- فاروق برای اولین بار، تعلیم و تعلم احادیث و نشر آنها را در جهان وسیع اسلام معمول نمود و برای همین منظور شخصیتهای صحابی و محدث و معروفی را مانند ابودرداء و ابوذر غفاری، عقبهبن عامر، و عبداللهبن مسعود و غیره را، از اطراف به مرکز «مدینه» فراخواند[67]، و با همکاری آنها و بقیه محدثین اصحاب جمعیتی را ـ شبیه انجمن محدثین ـ تشکیل داد، و این جمعیت که محل ثابت آن مدینه بود، علاوه بر کارهای تحقیقی و تلاش در راه جدا کردن احادیث صحیح از روایات جعلی یا اشتباهی یکی از وظایف مهمش این بود که یکی از اعضای اصلی خود را در رأس جمعی از محدثین برای تعلیم و تبلیغ و نشر احادیث صحیح به استانهای دور و نزدیک میفرستاد از جمله:
الف- ابن مسعود (عبدالله بن مسعود) به دستور فاروق در رأس جمعی به کوفه اعزام گردید.[68]
ب- فاروق، عبدالله بن مغفل را همراه عمرانبن حصین به بصره[69] فرستاد.
ج- فاروق، عبادهبن صامت و ابودرداء را در رأس جمعی به شام فرستاد[70]، و به معاویه ابن ابیسفیان ـ استاندار شام ـ اخطار کرد که از احادیث آنها تجاوز[71] ننمایند.
4- فاروق نخستین کسی بود که در دوران خلافت خود به فکر نوشتن تمام احادیث و مکتوب کردن آنها افتاد[72]، و بعد از چند بار مشاوره با اصحاب مهاجر و انصار و یک ماه تردید و ادای نماز استخاره به دلیل اینکه اگر تمام احادیث نوشته شوند و به صورت کتابی درآیند در مقابل کتاب خدا، کتاب دیگری قرار داده میشود، و توجه و علاقهی مردم به کتاب خدا کمتر دیده میشود، از این کار صرفنظر کرد و فاروق در توضیح این دلیل چنین گفت: «عدهای از اهل کتاب پیش از شما با بودن کتاب خدا، کتابهای دیگری را تدوین کردند، و به آنها اشتیاق پیدا[73] نمودند، و در نتیجهی این عمل، کتاب خدا را کنار گذاشتند بنابراین ما نمیتوانیم مطالب دیگری را با کتاب خدا درآمیزیم.
5- اعزام هیئتهای محدثین اصحاب از مرکز مدینه به استانهای دور و نزدیک و گسترش تعلیم و تعلم حدیث در جهان وسیع اسلام در عصر فاروق، موجب گردید که مسلمانان بیش از حد لازم به روایت احادیث و بحث از احادیث سرگرم شوند، دیگر مانند زمان پیامبر (صلی الله علیه وسلم) و زمان ابوبکر بیشتر اوقات آنان در تلاوت آیههای قرآن و بحث و گفتگو از آنها مصروف نمیگردید و همین تغییر و تحول در روش مسلمانان و سنگینتر شدن کفهی احادیث در مقابل قرآن موجب نگرانی فاروق گردید، و زمزمهی ممتد روایات احادیث در محافل مسلمانان به جای ترنم دایمی آیههای قرآن، در حکم زنگ خطری بود، که فاروق از شنیدن صدای آن و عواقب وخیم آن به کلی هراسناک شد و تمام سعی خود را به کار انداخت که به موازات اهتمام لازم به روایت احادیث، مسلمانان را وادارد که به عبادت سابق خویش در زمان پیامبر (صلی الله علیه وسلم) برگردند، و بیشتر اوقات خود را به تلاوت آیهها و بحث و گفتگو از معانی و پیام آنها بگذرانند، و تنها در حال مشاوره و نشان دادن دلیلی برای حکمی از احکام شرعی، یا به هنگام اعزام هیئتهای محدثین به استانها و تشکیل جلسات تعلیم و تعلم از احادیث و روایت آنها بحث شود و در همین مورد است که قرظهی بن کعب[74] میگوید: «هنگامی که عمر ما را به سوی عراق روانه میکرد خودش تا محل (صراه) با ما آمد و در بین راه از ما پرسید: میدانید چرا شما را همراهی میکنم؟ گفتیم: بلی به خاطر احترام و تکریم، گفت: آری ولی در ضمن احترام موضوع دیگری هم هست و آن اینکه شما به شهری میروید که مردم آن سرزمین با تلاوت آیههای قرآن فضای مسجد و شهر خود را رونق بخشیدهاند و مانند زنبور عسل در کندو، زمزمهی تلاوت آنها در فضا طنینانداز است، مراقب باشید که آنها را با روایت احادی از این کار باز ندارید، و قرآن را با چیز دیگری آمیخته نکنید و به روایت احادیث از پیامبر (صلی الله علیه وسلم) خود را سرگرم نکنید، و در این کار، من هم با شما شریک هستم».[75]
بزرگان اصحاب که شدت اخلاص و حکمت و ژرفبینیهای فاروق را بارها آزموده بودند، و همیشه به هشدارهای او توجه خاصی مینمودند، این بار نیز به ندای مخلصانهی او جواب مثبت دادند، و برخی نیز از ترس[76] درهی رعبآور او از سرگرم کردن مردم به روایت احادیث دست برداشتند و در نتیجه عموم مسلمانان مانند زمان پیامبر (صلی الله علیه وسلم) بیشتر اوقات خود را به تلاوت آیهها و بحث از معانی و پیام آنها مصروف مینمودند. به عنوان مثال همان قرظهی بن کعب وقتی از مدینه «دارالسنّه» به کوفه رسید و مردم به دور او حلقه زدند، که بحثها را از احادیث شروع کند و آنها را به روایتها سرگرم نماید قرظه گفت: «نهانا عمرُ!»[77] عمر ما را از این سرگرمی منع کرده است و همچنین سباب بن زید (م ـ 80) یکی از یاران پیامبر (صلی الله علیه وسلم) میگوید: من با سعد بن مالک از مدینه تا مکه همسفر بودم و سعد در طول این سفر حتی یک حدیث را هم روایت نکرد، و شعبی نیز میگوید: یکسال با عبدالله بن عمر هم مجلس شدم و در طول آن سال حتی حدیثی را روایت نکرد.[78]
از این توضیحات به خوبی معلوم میشود که در عصر فاروق، تعلیم و تعلم احادیث در جهان اسلام به طور منظم گسترش یافته، اما به جز احادیث صحیح همراه شاهد و متابع و شرایط دیگر اثبات صحت، روایت نشده، و مسلمانان به جای کثرت روایت احادیث و بحث از آنها بیشتر سرگرم تلاوت آیههای قرآن و بحث از معانی و پیام آنها بودند.
حدیث در عصر صهرین دو داماد پیامبر (صلی الله علیه وسلم) عثمان (رضی الله عنه) و علی (رضی الله عنه)
الف- حدیث در عصر عثمان ذیالنورین (رضی الله عنه): در عصر عثمان ذیالنورین نیز تدوین کتب احادیث مجاز نگردید، و قواعد و اصول جدیدی هم اضافه بر قواعد و اصول و شرایط و اثبات و قبول صحت احادیث وضع نگردید، و بلکه بر رعایت همان اصول و قواعد تأکید به عمل آمد، و جریان نقل و روایت احادیث کاملاً عادی و طبق قواعد بود، اما در سالهای آخر خلافت عثمان (رضی الله عنه) که از یک طرف جهان اسلام از عصر فاروق گستردهتر و کثیرالملّه، شده بود، و از طرف دیگر عثمان آن نفوذ و قدرت و صلابت و مدیریت و توان کنترل فاروق را نداشت تدریجاً برخی انحرافات از قبیل دیوانسالاری و بروکراسی و فئودالیزم و تجملگرایی ظاهر گردیدند، و در کنار آنها هجوم روایتهای نادرست و بروز فرهنگهای وارداتی بر خلاف میل عثمان به صحنه ریختند و این تغییر و تحول ناخواسته از دو جهت معلوم گردید یکی از فریاد عاجزانه عثمان بر بالای منبر (مدینه دارالسنه) که بر حسب روایت ابن عساکر و ابن سعد از محمودبن لبید، روزی عثمان بر بالای منبر فریاد برآورد که: «لایحلّ لاحدٍ ان یروی حدیثا عن[79] رسولالله (صلی الله علیه وسلم) لم أسمع به فی عهد ابیبکرٍ و عمر» یعنی: هیچ کسی مجاز نیست حدیثی را از رسولالله (صلی الله علیه وسلم) روایت کند که من آن حدیث را در عصر ابوبکر و عمر نشنیده باشم، و از این فریاد دو مطلب به خوبی استنباط میگردد یکی اینکه احادیث عصر ابوبکر و عمر باید مجموعهی مشخصی بوده باشند و مسلمانان عموماً از آنها آگاهی داشتهاند و الاّ کسی از ندای عثمان چیزی نمیفهمید و نمیدانست چه چیزی را مجاز و چه چیزی را ممنوع اعلان نموده است و دیگر اینکه عثمان و هم عصران او هم احادیث زمان ابوبکر و عمر را با همان شروط اثبات صحت آنها، کاملاً قبول داشتهاند.
جهت دیگر که چنین تحولی را در روایت احادیث نشان داد این بود که روایت کردن احادیث صحیح و واجد شرایط و خودداری از سرگرم کردن مردم به روایتها در عصر عثمان و مخصوصاً در سالهای آخر خلافتش تنها در حد یک توصیه یا صدور حکمی بدون مجازات[80] تخلف از آن بود، به همین جهت سرگرم کردن مردم به روایتها چون بدون ترس از تازیانه خوردن صورت میگرفت برخی از روی علاقهای که به این کار داشتند آن را پیشهی خود میکردند، همانگونه که ابومسلمه به ابوهریره گفت: آیا در زمان عمر نیز مانند امروز در سرگرم کردن مردم به روایت احادیث آزاد بودی؟ ابوهریره[81] در جواب گفت: اگر در زمان عمر مردم را به روایت احادیث سرگرم میکردم حتماً تازیانه میخوردم.
ب- حدیث در عصر خلافت علی مرتضی (رضی الله عنه): در عصر خلافت علی مرتضی (رضی الله عنه) نیز تدوین کتب احادیث مجاز نگردید، و در رابطه با روایتها اقدامهای بسیار مفید به عمل آمد.
1- برخی شایع کرده بودند که علی مرتضی (رضی الله عنه) کتاب مخصوصی از احادیث را در نزد خود نگهداری میکند که فقط او و خانوادهی او به این کتاب دسترسی دارند و علی مرتضی در پاسخ ابن جحیفه[82] که در این باره با او بحث کرد، این شایعه را به شدت رد کرد[83] و گفت: «غیر از این صحیفه (یک برگ نوشته شده) چیزی در دسترس ندارم»[84]. و ما در بحث صحایف در همین کتاب به تفصیل این مطلب را از صحیح بخاری نقل نمودهایم.
2- علی مرتضی با فرهنگ وارداتی از طریق روایتهای اهل کتاب به شدت مبارزه کرد و تازیانهای که در عصر عثمان به زمین گذاشته شده بود بار دیگر در دست علی مرتضی به کار افتاد و قصّاصان و قصهگویانی که روایتهای نادرست و بیسند را بازگو میکردند به ضربت تازیانهها تهدید نمود، همانگونه که سعید بن مسیب نقل کرده که علی[85] مرتضی فرمود هر کس به استناد روایتهای اهل کتاب قصه نادرست داود و اوریا را نقل کند او را یکصد و شصت تازیانه میزنم، و در فروع کافی[86] نقل شده که امیرالمؤمنین علی مرتضی (رضی الله عنه) قصهگویی را تازیانه زد و از مسجد بیرونش کرد.
پاورقیها:
--------------------------------------------------------------------------------
[1]- سنن ابن ماجه، مقدمه و سنن ترمذی، ج 2، کتاب العلم.
[2]- الکفآیهی، خطیب، ص 173، به نقل علوم الحدیث، صبحی صالح، ص 77.
[3]- حدیثی است به اتفاق متواتر و ابن حجر عسقلانی در نزههی النظر، ص 161. آن را نقل کرده و در ذیل آن نوشته شده است که یک صد صحابی و از جمله عشره مبشره این حدیث را از پیامبر(صلی الله علیه وسلم) روایت کردهاند، به صحیح بخاری در ارشاد الساری، ج 1، ص 202، و به صحیح مسلم 8/229 به نقل علوم الحدیث، ص 8 مراجعه شود.
[4]- صحیح مسلم، 8/229 و علوم الحدیث ابن الصلاح شهرزوری، ص 170 و تقیید العلم، خطیب بغدادی، ص 29 تا 32 به نقل علوم القرآن، صبحی صالح، ص 8.
[5]- تدوین السنه الشریفه، ص 297، به نقل از تقیید العلم، خطیب بغدادی، به نقل از تاریخ حدیث، ص 52.
[6]- همان.
[7]- تقیید العلم، خطیب بغدادی، ص 67 و سنن ترمذی، ج 2، ص 111، و معالم السنن، خطابی، ج 4، ص 184 به نقل از علوم الحدیث، صبحی، ص 10.
[8]- سنن ترمذی، ج 5، ص 38 و تدریب الراوی، جلالالدین سیوطی، ج 2، ص 62 و اضواء علی السنة المحمدیه، ابوریه، ص 48 به نقل از مجله المنار.
[9]- جامع بیان العلم، ابن عبدالبر، ج 1، ص 71، مسند امام احمد، ج 2، ص 207، تأویل مختلف الحدی ابن قتیبه، ص 365 و مستدرک حاکم، ج 1، ص 105 و الماع، قاضی عیاض، ص 26 و المحدث الفاضل، ج 4، ص 2، به نقل علم الحدیث، صبحی صالح، ص 17 و جامع بیان العلم و فضله، ج 1، ص 73 و علوم الحدیث، ص 9 و تاریخ عمومی حدیث، ص 49.
[10]- همان.
[11]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 5 و علوم الحدیث، زیرنویس، ص 21.
[12]- همان.
[13]- ارشاد الساری، شرح بخاری، ج 1، ص 214.
[14]- همان.
[15]- بنابر منابع شیعه حضرت علی (رضی الله عنه) دارای صحیفه بوده است.
[16]- همان.
[17]- همان.
[18]- صبحی صالح در علوم الحدیث، ص 19 و 20.
[19]- روایت این منشور از ابوعبید و ابن هشام و به وثایق سیاسی، دکتر محمد حمیدالله، شماره 1 مراجعه شود. به نقل علومالحدیث، ص 19 و ترجمه عبارت فوق: این مکتوب محمد پیامبر(صلی الله علیه وسلم) و رسولالله است در بین مؤمنین و مسلمین از قریش و اهل یثرب (مدینه) و کسانی که از آنان تبعیت کرده و به آنان ملحق و در جهاد با آنها هستند. بیگمان آنان ملت واحدی هستند، جدا از مردم.
[20]- همان.
[21]- تهذیب التهذیب ابن حجر عسقلانی، ص 58 و المحدث الفاضل، تألیف رامهرمزی، ص 4 و جلد 2 و طبقات ابن سعد 2/2، ص 125 و تقیید العلم، خطیب بغدادی، ص 84.
[22]- همان.
[23]- همان.
[24]- همان.
[25]- سنن ترمذی، کتاب الاحکام باب الیمین مع الشاهد.
[26]- صحیفه همام، ص 17 و عرض الانوار، ص 173، به نقل از علوم الحدیث، ص 13.
[27]- صحیفه همام، ص 16، به نقل تدوین حدیث.
[28]- صحیح بخاری، کتاب جهاد و به نقل السیر الحثیث فی تاریخ تدوین الحدیث، ص 9.
[29]- طبقات ابن سعد، 5/344 و تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 110.
[30]- تاریخ کبیر، بخاری، ج 4، ص 182.
[31]- تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ج 4، ص 215.
[32]- همان کتاب، شرح حال وهببن منبه و به صحیفه همام، ص 16 مراجعه شود، صبحی صالح، ص 14.
[33]- تهذیب التهذیب، عسقلانی، ج 4، ص 198.
[34]- همان.
[35]- همان، ص 236.
[36]- طبقات ابن سعد، ج 5، ص 123 و السیر الحثیث، ص 9.
[37]- طبقات ابن سعد، ج 5، ص 216 و تقیید العلم، خطیب بغدادی، ص 136 و شذرات الذهب، ابن حماد حنبلی، ج 1، 114.
[38]- سنن دارمی، ج 1، ص 128 و ابن سعد، ج 6، ص 179 به نقل از علومالحدیث، صبحی، ص 20 و 21.
[39]- طبقات ابن سعد، ج 5، ص 216.
[40]- همانگونه که در کشف الظنون است.
[41]- صحیح بخاری، چاپ مصر در سال 1313، ج 1، ص 34 و 39 و 56 65 و 91، ج 4، ص 56 و 63 و 86 به نقل صبحی صالحی، ص 23.
[42]- علوم الحدیث و مصطلحه، صبحی صالح، ص 22.
[43]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 2 و 3 و صحیح بخاری در ارشاد الساری، ج 9، ص 142 و الفاروق، شبلی نعمانی، بخش دوم، ص 279 و 289 و 187.
[44]- همان.
[45]- همان.
[46]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 5 و علوم الحدیث، صبحی صالح، به نقل از طبقات الحفاظ، ص 21.
[47]- همان.
[48]- همان.
[49]- همان.
[50]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 2 و اضواء علی السنة المحمدیه، ابوریه، ص 75 بعد از نقل مطلبی گفته است: ابوبکر با این عمل خود اولین شرط حدیث را که صحیح الاسناد بودن است وضع نمود.
[51]- همان.
[52]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 2.
[53]- همان.
[54]- همان.
[55]- همان.
[56]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 2 و 3.
[57]- همان.
[58]- همان.
[59]- صحیح بخاری در ارشاد الساری، ج 9، ص 142 و تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 6، مبحث عمربن خطاب و صحیح مسلم، ج 6، ص 177 و صبحی صالح، ص 31.
[60]- همان.
[61]- صحیح بخاری در ارشاد الساری، ج 9، ص 142 و تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 6، و صحیح مسلم، ج 6، ص 177.
[62]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 7.
[63]- الفاروق، شبلی نعمانی، بخش دوم، ص 283.
[64]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 8.
[65]- الفاروق، شبلی نعمانی، بخش دوم، ص 187.
[66]- همان.
[67]- همین فراخوانی به منظور تشکیل جمعیت محدثین در مرکز در یکی از روایتها با حبس در مدینه تعبیر شده است اما چنین نبود. چون فاروق خود آنها را برای تعلیم حدیث به استانهای دور فرستاده است.
[68]- الفاروق، شبلی نعمانی، بخش دوم، ص 279.
[69]- همان کتاب و ازالة الخفاء، ص 6.
[70]- همان.
[71]- الفاروق، شبلی نعمانی، بخش دوم، ص 279 و ازالة الخفاء، ص 6.
[72]- همان.
[73]- تقیید العلم، ص 50 و جامع بیان العلم، ج 1، ص 64 و طبقات ابن سعد، ج 3، ص 206 و کنز العمال، ج 5، ص 239به نقل صبحی صالح ذیل، ص 31.
[74]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 7، عمربن خطاب و طبقات ابن سعد، ج 3، ص 206 و تاریخ عمومی حدیث در ص 77 از تاریخ طبری، ج 4، ص 204 نقل کرده: «کان عمر اذا استعمل العمال خرج معهم یشیعهم فیقول ... جردوا القرآن واقلّوا الرّاویة عن محمد(صلی الله علیه وسلم) و انا شریککم» یعنی: هر گاه عمر (رضی الله عنه) حاکمی را برای شهری انتخاب میکرد وی را بدرقه کرده و در ضمن توصیههای خود میگفت: قرآن را (از هر مطلب غیر قرآنی) تجرید کنید و جدا نمایید، روایت حدیث از محمد(صلی الله علیه وسلم) کم نمایید و من در این کار با شما شریک هستم.
[75]- همان.
[76]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 7، شرح حال عمربن خطاب (رضی الله عنه).
[77]- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 12 و طبقات ابن سعد، ج 4، ص 106 و سنن ابن ماجه، ج 1، ص 3 و صحیح بخاری، ج 9، باب خیر المراة الواحدة.
[78]- همان.
[79]- مسند امام احمد، ج 1، ص 363، السنة قبل التدوین، ص 97 و قبول الاخبار، ص 29 و طبقات ابن سعد، ج 2، ص 100.
[80]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 7.
[81]- همان.
[82]- ارشاد الساری، شرح صحیح بخاری، ج 1، ص 203 و 204.
[83]- بنا به منابع شیعه حضرت علی (رضی الله عنه) دارای صحیفه بوده است.
[84]- همان.
[85]- تفسیر کبیر، امام رازی، ج 26، ص 192.
[86]- فروع کافی، ج 7، ص 263 به نقل تاریخ عمومی حدیث، ص 106.
نظرات